دوباره و دوباره متولد شد
در راهروی طولانی افکار گمشده
اتفاقا تاپیک را ترک می کنم
و چاقویم را ببندم
هنگامی که برش بریده شد.
سپس سرنوشت بی رحمانه باقی می ماند
برای پوشاندن آن با چیزهای لطیف
تا او را مجبور به ناپدید شدن زیر کره کند
تا آن را با مقداری مربا بزرگ کنید
یا با یک تکه پنیر سوار شوید.
متوجه شدم آن شب فرا رسیده است
روح ناگهان آزاد شد
شیرجه رفتن در رویا
دنباله اسرار غیرقابل ذکر
ای شکم پرست کاملا فرض شده.
492