آرشیو دسته: ژانویه 2021

دندان مصنوعی و خارش

 
 این چین و چروک از آنچه می دانیم    
 ما را بیشتر از عقل هدایت کند    
 اون چروک های بوتاکس شده    
 نوید خوبی نداشته باش    
 اگر نه تحول    
 خیلی شک وجود دارد    
 از توضیحات صرف نظر کنیم    
 از دست به دست    
 قبل از گام لازم رو به جلو    
 به دنیایی که هنوز وجود ندارد    
 ما پرستندگان چیزها نتیجه گرفتیم    
 با امتیازات فراوان در جیب    
 برای جلوگیری از غافلگیری.        
  
 اعتراف می کنم که مطمئن شدم    
 تا هیچ اتفاق ناخوشایندی برای من رخ ندهد.        
 اعتراف می کنم که کوچک زندگی کرده ام    
 به عنوان یک عاشق هیچ چیز کوچک.        
  
 اعتراف می کنم که با گذشت زمان بازی کرده ام    
 تا دوام بیشتری داشته باشد    
 بدون اینکه بدانیم چه باید بکنم.        
  
 من اعتراف می کنم که بالای زمین زندگی کرده ام    
 بدون نگرانی از زمین    
 جدا از تصاویر اپینال    
 با ورودی های متعدد    
 در جستجوی گرگ افسانه 
 که بز می خورد     
 و فکر می کند از سگ آزادتر است.        
  
 من اعتراف می کنم که جعبه خیال را باز کرده ام 
 از این همه گرد و غبار انباشته شده    
 برای محل پرورش گرفته شده است    
 با یک شادی منحل    
 برای تشکر از چرخش غرایز.        
  
 من اعتراف می کنم که جهان را دوباره اختراع کردم    
 فقط با تغییر دید خود    
 در محل بدون حرکت چیزی.        
  
 اعتراف می کنم در منطقه بحرانی قدم زدم    
 ستایش بی طرفانه    
 تا من را پر کند    
 روی شن های روان عدم قطعیت    
 بدون دیدن قلب فنا.        
  
 باد ساحل را موج می زند    
 و روح ها می لرزند.               
  
 مهار، سرقت ادبی عادات ما را از بین می برد.       
  
 زمین واقعی زمین کوچک را چروک می کند    
 جایی که فکر می کنم زندگی می کنم.        
  
 تیرچه های سقف می ترکد    
 سیکلوپ به خواب می رود    
 خوابگاه جایزه جنگ را می خورد    
 در نیت آخر    
 سکوت می افتد.        
  
 از این آشوب چه باید نگه داریم ?        
  
 باید جهش پیدا کنه    
 و به گزنه فراموشی بسپار    
 دندان مصنوعی و خارش.        
  
  
 717
   

مسیرهای پادشاهی

 
 
 هزار صدا افکار ما را در افق پراکنده کرد    
 گذر از زندگی به مرگ      
 خودمان را زیر زمین دفن کردیم    
 برای بالا رفتن از گالری های تاریک    
 ماده خاکستری نفرت ما.        
  
 از جلو می خندد    
 جایی که سنگ به زمین می رسد    
 سمندر مشغول تکمیل سوراخ خود است    
 به گروه کاربونکل پیوست    
 از گذشته شما به عنوان ملکه.        
  
 نقطه سایش    
 با توجه به وضعیت    
 تا زمانی که چشمان ما به هم می رسند    
 انکراژ عمودی    
 در افقی وظایف ما.        
  
 دیگر به خود نزدیک نشو    
 لبخندهای بدون اسکورت    
 از این سربازان عبوری    
 نگه داشتن رسید    
 حرکت مقدس ما.        
  
 دست اول هستش    
 که ما تبرئه می کنیم    
 گوش دادن به این گوشه خیابان    
 به طوری که غریبه    
 ما را با از دست دادن و سقوط می گیرد.        
  
 جادو وجود داشت    
 در ازای این فرار    
 جایی که پاشنه در شبکه ها گیر کرد    
 سایه کمکی را پاک کرد    
 از موضوعات مخفی ما.        
  
 تصور کنید که آن را پر کردند    
 این مخزن روی در ورودی چمنزار    
 و آن دارکوب با چکش    
 با امیدهای عصر ما درگیر شد   
 مردم چه خواهند گفت عزیزم.        
  
 و سپس همه چیز را به یکدیگر بگوییم    
 در میان تاج و بازوبند ارتباط گیرندگان    
 رد و بدل حلقه های ازدواج وجود داشت    
 این گذر از سرود    
 مشتاقانه منتظر با هم بودن.        
  
 وارد کاروان شوید    
 زیر مهار استادان فورج    
 زورگو را وادار می کند    
 به تحسین خود در آب دست یافتنی    
 تا زمانی که فولاد سفت شود.        
  
 ترکیب ساحل و رودخانه    
 با دسته های بزرگ گل    
 پسر کوچولوی بیچاره    
 در کت یکشنبه اش    
 مقابل انبوه چوب ایستاده بود.        
  
 کنار هم قرار دادن قطعات پازل    
 شهرهای ما را بچرخانید    
 آهن و روغن باشد    
 از این سرگردانی کاردینال    
 در مسیرهای پادشاهی.        
  
  
 716 

ریسمان شورشی

 
 
 ریسمان شورشی    
 بدون نگرانی در مورد او    
 در دعاهای سبز    
 از یک شاهی بدون پوشش    
 دنبال جریان    
 از استخوان های از هم گسیخته ما    
 قبل از دعوت وفادار    
 از افکار ما    
 دسترسی رایگان    
 بدون آواز خواندن یخبندان    
 شورشیان نفوذ می کنند    
 از یک صبح جاری    
 صدای متالیک    
 دسته گلدان.        
  
  
 715
   

این کار به صورت تکه تکه

 
 
 این کار به صورت تکه تکه    
 از پنجره خفته    
 در تابش نور خورشید درخشان    
 در حیاط های داخلی قدم زدم    
 قسمت های کوچک زندگی من    
 تکه های عسل    
 از حلزون های دریایی آنها حذف شد    
 آنجا بود    
 گندم و کاه    
 در حکمت ساختگی    
 زباله روب    
 با مهر جنبش محو شد    
 تله آشکار در ریتم جزر و مد    
 که نگاه در کف آن یخ می زند.        
  
  
 713
   

رزهای امید

 
 
 با تمسخر همدیگر را دنبال کنید    
 رزهای سوار شده از امید    
 در نوک انگشت اشاره    
 جایی که میل قانون می کند.        
  
 هیچ عاشقانه ای وجود ندارد    
 از جریان آهسته گدازه    
 در امتداد بوگنویل های ذهن    
 آه از دوران کودکی !        
  
 در تماس با زخم تسکین می یابد    
 ازدواج اجباری    
 از اینکه باید باشد شاکی بود    
 زمانی که او قبلا بوده است.        
  
 سوگند واقعی شب    
 در ماه طلوعش    
 سرگردانی باعث ترس می شود    
 بدون دخالت شانس.        
  
 در جوشانده رویاها    
 به دکامرون منحنی ها    
 در بالای قایق بادبانی    
 سرخابی قطرات خون خود را طولانی می کند.        
  
 مصیبت به رقیب بودن    
 با شجاعت شجاعانه    
 وظیفه تاثیرگذاری    
 خواسته ناتمام بود.        
  
 از روحت بیرون برو    
 عبور غازها    
 نشانه نگاه خسته    
 افزایش جمعیت در بهار.        
  
 خودتان را اشتباه نگیرید    
 جو دوسر فراوان خواهد بود    
 به طوری که شخم نجات زائران    
 خود را به شیطنت وامی دارد.        
  
 از دست رفته    
 اما اشتباه نکنید    
 در چوب زیبای میرلیتون ها    
 بدن در حالت غمگینی.        
  
 هاروسپیس های تقدیم کننده به ارائه دهنده    
 پنجره های سقفی به صدا در آمد    
 با عجله    
 پوست گردو پراکنده.        
  
 رهگذر عجیب    
 با توجه به نوشیدنی بهاری    
 توانستیم به کمپ برسیم    
 به طور جدی تحت تاثیر این رد.        
  
 طعم توت فرنگی وحشی می داد    
 باغ گل رز عشق های من    
 و باد که قیطان هایش را بلند کرد    
 به موج آینه اش اجازه داد تا از آن عبور کند.        
  
  
 712
   

آتشدان اورن , پرچم شماره چهار

 

 زنان عاشق هستند    
 و مردان تنها.        
  
 از هم دزدی می کنند    
 تنهایی و عشق.        
  
 ای تازه نفس    
 از کسی که می بیند    
 یک جرقه تنهایی    
 به شیار روز نفوذ کنید !        
  
 باید دوباره یاد بگیری    
 برای زدن سنگ چخماق    
 در سحر    
 و با جریان کلمات مخالفت کنند.        
  
 فقط کلمات    
 کلمات محبت آمیز    
 مواد    
 انتقام جویان    
 دوباره سنگ چخماق شود    
 ارتعاشات آنها را میخکوب کنید    
 روی کرکره خانه ها.        
  
 وقتی جوان بودم    
 جهان هرج و مرج سفید بود    
 که از آن یخچال های سرکش برخاستند.        
  
 امروز    
 این یک هرج و مرج خونین و تاول زا است    
 جایی که بهترین موجود با استعداد    
 فقط استاد پف است.        
  
 قطار گم شده    
 ایستگاه با خنده ترک می کند    
 به دنبال مسافر.        
  
 گیاهان شکارچی.        
  
 موارد مرزی وجود دارد    
 جایی که در مراسم زنگ بزنیم    
 رهایی حقیقت باید مخفی بماند    
 جایی که ما باید رنج بکشیم تا آن را حفظ کنیم    
 کجا آن را نامگذاری کنیم    
 این است که سنگ کلید را از جای خود خارج کنید    
 که کل عمارت را به زمین می اندازد.        
  
 اما چگونه دیر یاد بگیریم ?    
  
 کلام مکتوب می نشیند    
 در آمدن روزهای شمارش شده    
 روی یک تخته سنگ تصادفی.        
  
 کلمه شهادت نمی دهد    
 قبل از بنیاد    
 اما جواب بده    
 بین دو بخار مرطوب کننده.        
  
 خاطره من زخم خامی است    
 جایی که حقایق گذشته    
 امتناع از ظاهر شدن در زمان حال.        
  
  
 711
   

اسب های آرزو

 
 
 سم را به در بکوبید    
 منجر به عقیده سرکش می شود    
 جوستینگ قرون وسطایی    
 با خوشحالی کف می کند  
 غرفه های چربی چربی    
 اسب هایی که به میل عادت دارند.        
  
 بوی مشک    
 چهارراه را پر می کند    
 با بازتاب های رنگین کمانی    
 با توجه لطیف    
 مثل چشم کروکودیل    
 بالای خلیج.        
  
 گلدسته ویروسی    
 به آویزهای نور آویزان شد    
 راهبان دریا    
 به عقب آواز خواند    
 در موج کامل    
 تخت B موج.        
  
 آهنگ های عسل    
 در جلوی نانوایی    
 سوار جانور    
 همراهی دن کیشوت کافی بود    
 از آسیاب به آسیاب    
 مصیبت در دست.         
  
 انتظار در افق    
 باران دیر آمد    
 در دستان قارچ    
 گره خورده و قوزدار    
 از آنجلی شایسته    
 چشم های نوازش شده.        
  
 رهبری با افسار عرفی    
 شبنم ملاحظات    
 در Pre Madame    
 نزدیک پسرهای خوب    
 برگ های تشنه شیره    
 با حرص پیچ خورد.        
  
 بیایید پوسته را خالی کنیم    
 برای بچه های زیبا    
 مکالمه را شروع کنید    
 در فیلتر گرگ و میش    
 برای شکل دادن به عشق      
 گل های روباز زنانه.        
  
 افتاد و سپس برخاست    
 هوپوه بالدار    
 دستکش را بگیر    
 روبروی قلعه    
 زیر درختچه ضخیم    
 با هزار خوشه مجاز.        
  
  
 710
   

مردی با صدای خشن

 

 جین کوچک    
 در کیف جوتش    
 مثل خرگوش دوید    
 بدون اینکه کلبه ها رنج بکشند.        
  
 یک خورشید درخشان    
 بر فراز آتشگاه    
 بحث گذشت زمان    
 بدون اینکه پیرمرد رنده کند.        
  
 زیر تکیه    
 لباسشویی در حال خشک شدن بود    
 مگس ها به هم می ریختند    
 بدون اینکه گربه بیدار شود.        
  
 با فلنج های شل    
 کابریولت در مرز حادثه    
 جلوی بچه های مدرسه یخ زده    
 بدون پارس سگ.        
  
 در باد    
 فانوس های چینی سوختند    
 از یک کنایه به کنایه دیگر    
 بدون دخالت شهردار.        
  
 آثار باقی مانده است    
 روی زمین سرخ    
 دست های پیر ظاهر شد    
 بدون اینکه زنگ به صدا درآید.         
  
 زیر دروازه ورودی    
 بچه ها بازی را متوقف کرده بودند    
 یک توپ در حال غلتیدن بود    
 بدون اینکه مارمولک حرکت کند.        
  
 او از گذرگاه عبور کرد    
 با قدم های سبک    
 یک سبد حصیری روی بازو    
 بدون اینکه مرغ ها زمزمه کنند.        
  
 Orgeat سرو شد    
 در لیوان های مقوایی بزرگ    
 با قورت دادن شدید    
 بدون اینکه رویا ظاهر شود.        
  
 اگر نزدیک دره نباشد    
 جایی که مسیر می پیچد    
 از مرد صدای خشن    
 از خنده منفجر شد.        
  
  
 709
   

هنگام غروب

 

 جنگل در غروب    
 اجنه و گرگ ها ملاقات کردند    
 نزدیک درخت سخاوتمند    
 از یک طوفان نهایی    
 به شدت مربع    
 در غروب تمام خطرات    
 از چندین سواره نظام    
 با زمین و نور پاشیده شده است    
 تنهایی من همسر مطلق من    
 به شکل دنیدهای پریشان    
 در خواب وجدان    
 به عنوان متراکم     
 افکار تاریک در حال چرخش    
 جنایت ماگمایی    
 آخرین اسکله گل رز    
 در مورد آشفتگی پیشکش ها به ارباب سیلوان.        
  
 نگرانی وجود داشت    
 به روشی رکیک پر شود    
 قایق کار    
 علامت خون    
 در مازاد اخیر    
 پالاور بافته    
 مقابل بلوط با برف ابدی    
 طعمه سقوط آخرالزمانی    
 چند کلمه    
 همراه با غازهای خاکستری    
 به سمت ساحل    
 یک اتاق کودک باز        
 بدون دخالت چشم شاهزاده    
 در نوازش مادر    
 توجه کوچک قلم محتاط    
 در برابر گونه پایین    
 که نفس با توجه لطیف سرگرم می شود    
 سحر با لبخند.        
  
 من می توانم مکان را تغییر دهم    
 دیدگاه همیشه یکسان است    
 نیزه های جنگجوی خود را طولانی می کند    
 روی کاغذ هواپیمای هندوچین    
 که خوب نوشتن اشک می کارد    
 در مقیاس های زمانی ثابت    
 در جذابیت این جنگل    
 جایی که توسط آستین ضبط شد    
 به سمت توپ ملعون    
 کودک سربازی که خودش را نابود می کند    
 که بخواهد به زندگی خود معنا بدهد    
 اگرچه بر اساس گروه های سنی مرتب شده اند    
 له "قرمز و طلایی" از قیمت های ما    
 غرق آهن رشته ای    
 در زخم قدیمی
 عقب و جلو    
 بداخلاقی از همه چیز درس گرفت.        
  
  
  
 708