این دیوار از ماسه سخت شده از درخشندگی لطیف با چین و چروک های درهم مخفی کردن کل شهر و من پای او هستم سایه بدون بدن بلافاصله ثبت نام کرد .
همه اطراف من یک منظره متروک بدون پوشش گیاهی زمین برهنه سنگ های شکافته یک نور صاف .
افق آشفته یک sfumato اثر لئوناردو داوینچی بدون کدیسیل هیچ چیز قابل تشخیص نیست هیچ چیز نمی داند چگونه اطمینان دهدچشم d'avant la catastrophe .
من تنها هستم نقطه زندگی در اطراف بدون باد یک نفس خشن مداوم دور صدای یک جمعیت راهپیمایی .
جانور اینجاست بزرگ پشت سرم و من مثل نابود شده ام در مقابل آن خانم .
دستش را روی سرم می گذارد من دیگه مو ندارم انگشتاش روی صورتم و من دیگر چهره ندارم .
تحت تابش قرار گرفته است من نابود شدم و هنوز زنده است و در غروب به من نشان بده تغذیه از ضایعات غذا از بالای دیوار افتاد .
آیا من رد شده ام ? آیا من برای همیشه از شهر حذف شده ام؟ ? در تله باز نمی شود دور یک سنگ et cet être énigmatique m'enjoindra-t-il de le suivre ? Je le suivrai در پیچ و خم با نوری از هیچ جا روشن شده است .
تسریع در سرعت je trébucherai sur les aspérités du sol می ترسم او را از دست بدهم .
مدت طولانی و طولانی راه افتادیم در امتداد تپه های تازه شده بدون وقفه مثل امواج تپه های شنی pour au détour شهر برگزیدگان را درک کنید محفظه فولادی آن بر دماغه اش می درخشد بر فراز دشت پر از گرگ و میش . عشق من ! جلوی اشک هایت را نگیر, گریه کردن . " میدونی زمان گذشته بود و اکنون کودک وجود دارد, موجود جدید . "