هاله

 
 
 آن را در انتهای میز گذاشته بودم   
 او داشت آواز می خواند   
 و نور تابیده شد.      
  
 یک چنگال ساده   
 comme broche de grand-mère sur son corsage   
 و همه چیز گفته شد.      
  
 اومدم سمتش   
 او با یک همراه بود   
 من با دوست دختر بودم.      
  
 روزها و سالها گذشت   
 pour la chose ouverte  
 از کار مراقبت کنید.      
  
 ارباب حیوانی که منتظر است   
 خیلی زیاد   
 نمی تواند تدریس او را منتقل کند.      
  
 اگر اینطور نیست   
 در میان قدرت های مماشات شده   
 کف دیگ را بتراشید.          
  
 تا در گوشت زمزمه کنم   
 صبر کن و گوش کن   
 درجه بالایی از تحول درونی.      
  
 هاله   
 این شکل از ملاقات   
 و از خلقت عبور می کند.      
  
 دانش   
 سرنوشت   
 یک قدرت.      
  
  
 786 

پاسخ دهید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد. فیلدهای الزامی مشخص شده اند *

این سایت از Akismet برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. با نحوه پردازش داده های نظر خود آشنا شوید.