آرشیو دسته: سال 2020

درهای بزرگ طلایی

درهای بزرگ طلایی در حال باز شدن بودند    
در شاخ و برگ های پاییزی درخت گیلاس    
عروس زیبا بود    
سیل مغرور ابرها.        
 
شبیه این سد بود      
آنقدر بالا که سیاهچاله را مسدود کرد    
از افق بدون خاموش شدن نور    
ما در راه خروج بودیم.        
 
نوارهای نازک پارچه    
هوا را با اسپاسم گلدوزی کرد    
و همه چیز درست بود    
با آخرین پیام.        
 
دیگر آواز نخوان    
از دست رفته    
عسل آداب کوچک باشد    
باهوش باش.        
 
از روح دور شو    
شکست های مرسوم    
دست هایت را کنار هم بگذار    
برای عشق بیشتر.        
 
 
670

	

هزار گل با جرعه های کوچک

به ظاهر خود     
به قیمت پول پاپ       
این نفرت گوشتخوار در حوض خشک    
در این دوران بدبختی تکان بخورد  
فکر قلم سبک.        
 
شعر دریا    
چرا من یک غرق آرام هستم
شمردن مهره های ماه       
در پس‌آب‌های افسون‌ها.

من از دریا می دانم    
آنچه مرد فکر می کرد دید       
امولسیون های زنده 
به پرتگاه عمیق.

او می خواست    
باید بود
اما هرگز باور نکن.    
 
این خراش روی زانو  
این دیکتاتوری نفرت
جلوی سنگریزه های ساحل.        
 
برای فشار دادن بینی    
بنفش دیوار
جایی که موسیلاژ آویزان کنید.
        
پاشیدن پودر برنج  
عصر در پاریس
سرگردان بودن    
بچه وحشی    
روحی که از بیضی آینده عبور می کند    
برای بدون تاخیر
از یک پرش به دیگری    
چشم خاکستری شعر باشم.        
 
آزاد بماند    
حداقل    
در مرغداری    
پنجره های کریسمس را لکه دار می کند    
از بخار آب و آتش    
در کف زدن های ذهن.        
 
کودک مرده    
کودک بیش از حد آموخته    
با دمپایی دنباله دار    
هرگز نخواهد بود    
زیر چرخ های لاستیکی صندلی   
ساعت های گریزان شب های بی خوابی.        
 
درک شدن به طرز غیرقابل بیانی ضعیف است    
در حالی که وقت گذاشتن 
کالسکه جلوی فضای خالی    
تحریک به طناب.        
 
راز قربانی بودن 
جلوی لاشه گاو 
به شن و ماسه عرصه ها عرضه می شود.        
 
لمس فضاهای بزرگ    
در طلوع یک روز برنزی
دست عسلی روی گونه تو.    
 
از روی جان پناه بگذرید  
در سحر یک روز نو
مستعد موج.        
 
اشک را بلند کن  
چنین گرداب بی وزنی
شک وجود را از بین می برد.        
 
کلاه بردار، آقایان بالادست   
در خیابان سنگفرش شده قدم بزنیده
زنگ زدن کفش هایش 
شانه به شانه    
اجازه غم و اندوه فقیر 
شیرینی خیال بودن.        
 
دسترسی به بازی ارثی    
این الزام برای گفتن    
ابزار 
خیلی قبل از قانون    
به منظور بودن "است" در خودسازی 
قورباغه را بزرگتر کنید  
و مغز باریکتر.
 
شادی آینه باشیم    
در کشیدن صورت  
برای حفاری آماده شده 
دوباره با حرکات او ارتباط برقرار کنید.        
 
خنده های عجیب و غریب    
وقتی دریا فروکش می کند    
مکیدن تلخ پوسته های خالی.        
 
بیرون گل حساس    
و انبار احساسات    
بدون خدا یا ارباب بودن   
کلپسیدرا سندبلاست شده 
که دست ها پهن است    
در هوشیاری کامل    
در تعمق از یک جهان حل شده.        
 
خراش هایی از کلمات فکری
با قلم یک کاتب فرهیخته    
اجازه می دهد تا زندگی بالغ شود.        
 
بنابراین مشاهده یک راز است    
نسخه عاقلانه ای که میل به آن می پردازد   
در معصومیت دل  
به تازگی صفحه خالی.        
 
 
669
 

موسیقی در حال حرکت

موسیقی در حال حرکت    
بالای آب    
خاطرات را جمع کن    
سیلوئت های تصادفی    
در اعماق رویاها    
که نت های یک پیانو پاره می شود    
به لوله کشی قطع شده.        
 
آماده ساحل    
در طول روزها و شبها    
en syncope souple   
در عقب گلگون    
برخوردهای زائر    
بدون چترهای واهی    
به آسمانی آرام فکر کن.        
 
برو به خشکی    
اقیانوس ها را بکارید    
سنگ و جلبک دریایی    
بهار عاشقان را برسان    
منابع اطلاعاتی    
به سوی آینده      
به وارونگی بزرگ تبعید.    
 
آویزان از مخمل پرده ها    
دست های نوازش برگرد    
سر خوردن با سرعت کامل    
زیر پرتو نور    
گذر منحصر به فرد    
احساسات لمس شد    
در هیاهو
یک قطار در حال حرکت.        
 
 
668

در غیر این صورت

در غیر این صورت    
فولیکول های عرق کرده    
در نوک عقاب ها    
بگذرد و بگذرد    
گروه های رومی    
در کوچه باشکوه    
درختان بلند    
به نیروی انجام شده.        
 
دامنه ای وجود ندارد    
از کودکی رها شده    
کنار اقیانوس    
برای تماشای پرواز سینگ ها    
به گریه های سنگریزه ها    
به شدت مالیده شده است    
روی باد وحشی    
که آلفا را خم می کند.        
 
 
667
 

ضربان یک قلب


ضربان یک قلب
سمور راه می رود
موج دار در دوش آن
همه چیز مناسب است
ابرهای محکوم به فنا
با صدای زنانه
خرس های گریان پراکنده
که شکاف های زندگی ما را متورم می کند
در شار متراکم
صداهای روده ای
پوست انداختن
چنین خرده سنگ های ستاره ای
سایه افکار ما
باحال و راحت باز شد
روی نقاشی وجدان ما
با لب های متاهل.
 
 
666
 

فلیبریج ناشناس که سوء استفاده می کند

یک گربه دوپینگ    
با شیر نارگیل
هزینه را گرفت
نزدیک پنجره.

در دوردست چشم
رمز و راز السا
در غروب بودند
ترکیدن صدایش
و از هند
les ballots du comptoir.

Passèrent parasites
قدم در اطراف.

به کسی نگو
این راه عجیب
de pourvoir sans raison.

پس دوستان
در جاده
بسیار مراقب باشید
aux visions et dévotions.

تابه و شاه بلوط را گرم کنیم
puis les beignets dorés
زیر پرتوهای سیاه شده سراگلیو.

بیایید سوسک ها را دور نگه داریم
بدون بچه داری
juste le culot
بطری های واژگون.

برای رنگ قرمز حتی بیشتر
De عسل فکر کرد
à la pesée qui émerge
Le cœur se déprogramme.

À la une à la deux
le coléoptère s'envole
ربع تا نیمه شب
هنگام وقوع جغجغه
اتوبوس Drouin از ساحل.

Amusez-vous
گراتن هندوانه باشد
منجر به گاو نر
نزدیک میدان گاوبازی
در نرده درهم ریخته
مروارید و اسپرس
de ses anneaux dorés
با ریه های پر
remugles de la journée.

Accumulez le bon air
به خورش طعم ها
خورشید خش خش باشد
مرغ مگس خوار گریه می کنند.

من مدیریت می کنم هضم می کنم
بدن عجیب
که برای من آورده شد
مملو از فوم حباب دار
جلوی پله های اتاقم
d'échos affublée.

جیمز بود
ساعت باز شده
در لبه صخره
ریزش مو
suintant des affres de la journée.

با ریزوم های نازک
منات صحبت می کند
زبان مولیر
برخاست و آمد
چنین حشره چوبی
پیشتاز راه
در بیشه های Champfleury.

موسی با طناب کشیده
در غروب شکست هایش
évacua quelques roucoulades
به آن سیلی بزن
بدون اینکه محل عشقش را تعیین کند.


665

سرد بود , دیوارها مرطوب بود

سرد بود    
دیوارها مرطوب بود    
نمک زیر ناخن    
روی کاشی ها یخ زدگی.        
 
روبه روی اجاق گاز هنوز گرم بنشینید   
صدای موش ها را بشنوید که زمین را زمزمه می کنند    
از شیر آب قطره ای می چکید    
زیر مشمع کف اتاق ورق های پانل های تبلیغاتی.        
 
همسایه های طبقه بالا صندلی هایشان را پاره کرده بودند 
نور ضعیفی پرده ها را پیچید    
باد زیر در روان شد    
دستشویی خیس روی سیم آویزان بود.        
 
کلاه گوشم را نگه داشته بودم    
دستکش ها هم همینطور    
داشتم زانوهایم را می مالیدم    
برای رفتن ناخن.        
 
زمین کوبیده بین ساختمان ها    
علف نداشت    
درخت هلو ناچیز در بهار شکوفا شد    
اما هرگز به پایان نرسید.        
 
روی میز مربع    
پارچه روغنی با گل    
دوندگان کوچک را همراهی کرد    
تاس انداخته شد.        
 
در تخت دنج من    
من به پست گالن گوش دادم    
صداها در یک ترقه    
با توجه به دستکاری های روی سرب.        
 
 
664

اجازه دهید به خودتان تزریق شود

اجازه دهید به خودتان تزریق شود    
وارد اصل آن شوید    
در این گذر عالی    
بدون این تمایل به جزئیات مجازات    
با توجه به جلوه های نور    
مایه ناراحتی جویندگان حقیقت است.        
 
همانطور که ما فکر می کنیم خلقت برو    
شاخه بین لب    
میکروب در قلب او    
از رنگ سبز    
در جلوه های موآر خود سرسخت است    
که نفس همراه است.        
 
این ستاره ای که در شما زندگی می کند را ببینید    
آبی ستاره پنج پر تو هستی    
شما بدون ترس و بدون احساس وارد سرداب می شوید    
شما خود را آشکار می کنید و زندگی خود را اختراع می کنید    
بدون اینکه لزوما درک شود    
به ساحل رحمت نزدیک می شوی.        
 
 
663
 

شب عمیق

شب عمیق    
من چه نیستم سایه مخفی تو    
در این سطح از ارتفاع    
جایی که لباس نور می سوزد    
به لباس عشق بزرگ    
که در سرچشمه ما را تحت الشعاع قرار می دهد.        
 
در این سطح روح است    
با احترام    
برای ارتباط با دیگران    
که هویت مفرد خود را اثبات می کند    
آگاهی از تعلق به گروه    
در همبستگی کامل با تکامل.        
 
وقتی ابرها باز می شوند    
بدون توجه به آفتاب یا باران    
در هر عملی گنجانده شده است    
پادشاهی های طبیعت به هم متصل هستند    
کره ها حلقه می زنند    
راهنما تا آنجا که ممکن است نزدیک است.        
 
 
662
 

من گاهی جوان بودم

در سالهای تلف شده    
که زمان پراکنده می شود    
کنار کوچه اولین درختان.        
 
در خط مقدم عاشقانه    
کلیشه های بهشتی روغن کاری شده    
آب از سرب سفید ساخته شده است.        
 
دامن من توری است    
زندگی او را بالا می برد    
از لب های حسی اش.        
 
شادی از دلسوزی های ساختگی    
étale vertueusement    
باز شدن نوارهای خاکستری ذهن.        
 
نان در کاسه خواهد بود    
سگ ها می توانند بیایند    
comme irruption sauvage sur le chemin en balcon.        
 
ما, همراهان طلوع ماه    
ورزش کردن ریزه کاری های بسیار پایین    
مجموع یخ برای دانستن بیش از حد برای دانستن.        
 
به دنیا خدمت کنید    
آب کدو حلوایی شیرین    
میل را در انحرافات خود می گیرد.        
 
پماد درشت     
در طلوع پورتال های هرمتیک    
به اتاق های دربسته متروکه منتهی می شود.              
 
سر چهارراه    
فقط نور گاه به گاه    
در سیرک شمع های صبح.        
 
براکن کمانچه بخورید    
سرگردانی نادر بدون ضایعات    
وقتی لک لک ها عبور می کنند.        
 
تنها نباش     
در این تونل تاریک بازگشت به مادر    
mon amour vertigo désopile.        
 
آرام بنشین    
محکوم به درخشش    
نگاه اعتدال.        
 
زمزمه های پراکنده    
بین هفت پرتوی که پیروزی وارد می کند    
au Grand Être immobile.        
 
ایمان سرسختی وجود دارد    
که کلیشه ها کشف می کنند    
به فراموشی.        
 
اوه چیزهای کوچک رها شده من    
از من دریغ نکن    
بعدش چیه.        
 
من گاهی جوان بودم.        
 
 
661