سکوت درونی, آن است
انکار خود. زندگی بدون منیت است.
سکوت بهترین و قدرتمندترین شروع است. این
شروع از طریق تماس, توجه, و غیره. ماهیت پستی دارند.
شروع خاموش باعث ایجاد تغییر در قلب می شود.
سکوت بی وقفه حرف می زند. این یک جریان پیوسته است که نیست
فقط با سخنرانی قطع می شود. کلمات گفتاری مانع زبان ساکت می شوند
وقتی شروع به صحبت می کنید متوقف می شود. سکوت امری همیشگی است
فصاحت در حالی که کلمات مقاومت هستند.
شما می توانید به صحبت های مربوط به حقیقت گوش دهید و بدون هیچ چیز دور شوید.
در هنگام تماس باو “ساکت بودن”, حتی اگر الف را بر زبان نیاورد
فقط کلمه, منجر به درک بیشتر موضوع خواهد شد. او هست
ارجح است, در سطح نتایجی که باید به دست آید, ساکت نشستن
گسترش آرامش و قدرت درونی نسبت به موعظه با صدای بلند.
آنچه ما قادر به دانستن آن هستیم, حتی بعد از سالها
گفتگو, را می توان فورا در سکوت دستگیر کرد, یا مقابل
سکوت.
سکوت یک آموزش واقعی است که فقط برای آن مناسب است
محققان پیشرفته. محققان کمتر پیشرفته به کلمات نیاز دارند
توضیحواقعیت, که با این وجود می تواند آنها را به ادامه مسیر تشویق کند
سکوت. با این حال، به ما اطلاع دهید که حقیقت بسیار فراتر از گفتار است و نمی دهد
بدون توضیح گرفته شده است.
سکوت سخنی بی پایان است. گفتار صوتی با گفتار تداخل دارد
ساکت. در سکوت تماس صمیمانه با محیط وجود دارد.
موافقم بازی به بدون سوء تفاهم با این وجود مقدار زیادی چربی بره .
من ذوق می کنم در نگاه اول غذاهای خانوادگی با درد زیاد چون قلبم درد میکنه .
به خاطر سپردن فقط در روز یکشنبه گردش خانوادگی ما را به Bois de Boulogne هدایت کرد برای برداشتن آن زیر برگ خشک گل بهاری از وقتی بچه بودم و اینکه من دست لوست را گرفته بودم .
باید از پل میرابو عبور می کردیم رودخانه سن قبلاً در زیر آن جریان داشت او باید این را به من یادآوری کند کاملا خنده دار بود برای ایجاد دایره در آب .
در باغ چوپان یاس بنفش وجود داشت نزد عمه ماری و عمو ژان زیر درختچه نشستیم والدین با صدای بلند خوشحال شدند خوب بود کبو پسر خانواده بود و لهجه کابیلی او این سگ سیاه بود که اسمش سیاه بود توپ مو با ترافل تیره پر از عرق خوشبو یک کاسه سالاد پر از توت فرنگی با خامه بود در ساعت چهار خوب بود زمانی که رادیو نتایج مسابقات را اعلام کرد مقدمات فریاد نبرد " لعنتی ! من دوتا دارم ولی سه تا ندارم . "
شعر فیزیکی کسی که مفاصل را می شکافد و شکم را ببندید کسی که به محض رد شدن برس لکنت دارد شعر تازه در جلوی پنجره در سقوط شمعدانی ها غرق در یخبندان بهاری قتل آهسته شعر کامل که از oxymoron ها معابر مشکوک در زیبایی بیش از حد حباب های سرگرم کننده بگو و دوباره بگو متشکرم غرق در این زندگی مانند هیچ زندگی دیگری جز خاطره دوستانم رفت در سرمای سرزمین موعود پنجره های باز وجود دارد در کتمینی اجازه دهید بخار تحت فشار سوت بزند زودپز آن را ببندیم و پنهان زندگی کن عزیز عشق من.
مجبور نیستی
برد یا باخت. تو متواضعانه باید تغییر ناپذیر و ابدی باشی .
اگه خوبه
یا افکار بد شما را مورد حمله قرار می دهند و این با فعالیت زندگی,
شما سعی می کنید افکار خوب را بیشتر از افکار بد جمع کنید, به منظور. واسه اینکه. برای اینکه
که نور می تواند نیروهای شر را شکست دهد ; بدون شک تجربه شما
زندگی افزایش خواهد یافت. اما از این مبارزه, شما فقط جمع آوری خواهید کرد
گورستان ها, با بسیاری از افراد خوب و بد دفن شده که این کار را نمی کنند
فقط تاریخ بشریت شما را غنی خواهد کرد. افتخارات را به شما می دهیم
زیرا خواهید داشت, به وظیفه حافظه, تداوم گذشته را در نظر گرفت .
اما شما, جایی که
آیا زمانی خواهی بود که باد تاریخ وجودت را محو کند؟ ?
تو باید یگی : “متوقف کردن” به آنچه در حال وقوع است
دانش شما, به مسابقه غریزی ذهن شما, به این تمایل که
شما باید کانال های انرژی نشاط عمیق خود را مسدود کنید .
پس تو
آزادسازی شیرین سکوت بین افکار را کشف کنید, زیرا وجود دارد
حضور بین افکار, و این حضور را می توانیم تشخیص دهیم زیرا
او همان چیزی است که ما هستیم .
به ما یاد دادند
باور كردن “فکر می کنم همینطور هستم” وقتی حقیقت است“من هستم و, توسط
در نتیجه, من فکر می کنم”. به ما آموختند که از خلسه افکار پیروی کنیم
مشروط بر گذشته ای پر از ولع و بیزاری .
آیا می توانیم فکر کنیم
حضور ?
غیر !
و این پاسخ
باعث آرامش می شود, یک تسکین, رهایی از جهان
مداخله گر و توهمی از اندیشه.
مانند ما فرو رفته است
ما در حمام وجودی زندگی روزمره هستیم, این تلاش
به ظاهر سیری ناپذیر در اختراع مجدد مداوم “moi” نیست
نه فکری که به آن یک فکر دوباره فرموله شده دیگر اضافه کنیم, و سپس
یکی دیگه, و غیره. تا یک “متوقف کردن” انجام دادن
فروریختن خانه کارت های اتوماتیسم های بازگرداننده داده
افکار خود انعکاسی که توسط حافظه ما القا شده اند، تفکر طوطی در آن مهارت بیشتری دارد
فقط سر خود را در معلومات دفن کنید تا ما را وادار به تماس با آنچه که نمی تواند باشد
فکر, به هر دیگری, و در عین حال بسیار به ما نزدیک است, به ذهن ما مواجه شد
در سکوت .
هیچ کاری نکن,
به سادگی از فکر یا احساسی که ایجاد می شود استقبال کنید. اجازه دهید استراحت کند
طبیعی, به حقیقت طبیعی که شما هستید, برای گرفتن
نه در فکر .
مهم نیست چه کسی
تو خودت را تصور می کنی, حقیقت اینکه شما کی هستید بیشتر است
عمیق تر از نقشی که از نظر اجتماعی بر عهده می گیرید .
تبدیل شود
وجود خود, تبدیل به آن آگاهی, این مرحله که در آن
بازیگران بازی می کنند, این صفحه ای که فیلم زندگی شما روی آن پخش می شود,
به نیرویی تبدیل شوید که شما را به فراتر از نقش هایی که بر عهده می گیرید هدایت می کند .
Ici, در مورد ... نیست
نه از آن چیزی که یک روز می توانید تبدیل شوید، بلکه فقط از آنچه که هستید
هستند و همیشه بوده اند. و این از طریق تسلیم ذهن به سکوت می گذرد .
خودت باش
معلم زنده واقعی در هر یک از شما, و که در هر کدام نازل شده است
چیز تجاری, ممکن است بیرون از شما نیز باشد, غوطه ور شده است
که شما در حمام اجتماعی فقط در درون خود توسط این دانشکده هستید
که باید بتوانید بگویید “متوقف کردن” به ذهن تند تند شما .
را
واقعی به خودی خود برای دانشمند دست نیافتنی است. برای برنارد اسپانات او
در واقع است “سفر دریایی”.
هدف از
فیزیک کلاسیک برداشتن حجاب ظواهر برای کشف و
آنچه را که در زیر این حجاب است توصیف کنید, واقعی به خودی خود. آنها می گویند او است
توصیفی. این به عنوان پایه ای برای اکثر فناوری ها عمل می کند. او تلاش می کند
برای توصیف واقعیت آنگونه که هست. پس اجسام مادی وجود دارد,
میدان های الکتریکی و الکترومغناطیسی که نمادها به آنها مرتبط است
ریاضیاتی که گفته می شود از قوانین خاصی پیروی می کند. فیلسوفان می گویند
در چارچوب رئالیسم هستی شناختی می گنجد. این یک نظریه است که هدف آن است
علم به آنچه هست .
زمانی که مکانیک
کوانتومی ظاهر شد, تصور چیزهایی که در خودشان وجود دارند, در فضا,
جدا از یکدیگر, تمایل به محو شدن به نفع یک معین داشت
جهانی بودن که در نگاه ظاهر نمی شود بلکه در معادلات پنهان می شود.
برای این کار توصیف بی فایده است, طبیعی است که بیان شود
بدیهیات سازنده, که در مجموع خود را به عنوان قواعدی از
پیش بینی آنچه مشاهده خواهد شد. مکانیک کوانتومی پیش بینی کننده است
اطلاعات. بدیهیات آن از نوع است : و “بر” انجام داد,
“بر” این را نگاه کن ; که در آن “بر”, ناظر
انسان به طور کلی, جزء لاینفک بیانیه است .
برای برنارد
از اسپانیا, غنای محتوای علم در آن نیست
توصیف های نوسانی که این یکی از واقعیت ارائه می کند، اما در آن خوب است
توانایی ارائه یک سنتز منطقی برای ما, خیلی روشن کننده برای
ذهن, پدیده های مشاهده شده ; که به طور خاص به معنای سنتز است
توانایی ما در پیش بینی آنها .
واقعی خوب است
را, اما پوشیده می ماند. به وضوح چیزی وجود دارد که در برابر ما مقاومت می کند.
ما هیچ اطلاعی از آن چیز به خودی خود نداریم, اما ما حداقل داریم
ارتباطات با او. ما آن را از درون درک می کنیم, در
زندگي كردن .
این چشم انداز از
واقعیت پنهان این نتیجه را دارد که اگر واقعاً این ذهن ما باشد, زیرا
از ساختار خودش, اشیاء را در پس زمینه اشیا برش می دهد, او
نمایش ذهن به عنوان تراوش فلان و آن غیر ممکن می شود
از این اشیاء. پس می توانیم بگوییم که روح از ته چیزها سرچشمه می گیرد. نه
اشیاء و حس ها به خودی خود چیزهایی هستند و تصور همزمانی از ظهور
با یکدیگر به نظر می رسد چیزی درست است .
این واقعی, این پس زمینه
چیزها یک چیز نیست. او فراتر از فضا و همچنین فراتر از شک است
زمان. او هستی است .
وجود نخواهد داشت
از یک سو علم واجد شرایط رسیدن به ته چیزها و از سوی دیگر
جدا از هنر, موسیقی, شعر, معنویت … محدود به تنهایی
تصویب. هنردوستان, موسیقی یا شعر این احساس را دارند
قویتر از, فراتر از لذت صرف, احساساتی که در این مواقع احساس می شود
آنها را روی یک باز کنید “یه چیزی” ضروری است, در یک دامنه
مرموز است که ما فقط اجازه داریم نگاهی اجمالی داشته باشیم .
همانطور که مربوط می شود
جستجوی معنا, نیاز داریم, با قدرت کامل, توضیحی که باید انجام دهیم
در جستجوی آنچه بالاتر از خودمان است و ما هستیم, توسط
در نتیجه, اسرار امیز. این واقعی است, بودن, الهی .
مواجه با
واقعیت و حدود روش علمی تجربی, فرد باید
روبرو شدن با یک انتخاب, جایی که در ناامیدی و استعفا فرو رود, جایی که
خوب قدمی به سوی متعالی بردارید که یاسپرس آن را می نامد’
“شامل” .
روح انسان
نوعی خاطره مبهم از این موجود قبلی را حفظ کنید, از این
فراگیر مربوط به واقعیت پنهان. سپس تماس های مبهم از طرف وجود خواهد داشت
بودن, انواع تصاویر که چیزهای احساسی را برمی انگیزد, هر دو نامشخص
و کاملاً قابل مفهوم سازی نیست, اکثر “ممکن است”, در این معنا
که, در مفهوم واقعیت پوشیده, آنها توسط
داده هایی که داریم, در حالی که در فیزیک کلاسیک, آنها به نظر می رسیدند.
تلاش ما برای
دانش به ما درخشش هایی از واقعیت در خود می دهد, در فیزیک, که در
شعر, در عرفان .
جدیت از
آیا انسان متکی به جهت گیری نیست, در روح, به سمت بودن, به سمت
نهایی, و این, بدون قطعیت رسیدن به آن ? این نهایی. راز .
سوال : چگونه می توانم
تصور کردن شخص دیگری به عنوان یک واقعی دیگر بدون اینکه او را هدف قرار دهیم
نیاز های من? چگونه می توانم یک ملاحظه رادیکال از دیگری را ادغام کنم
با اشتیاق عمیق انسانی برای تجربه بودن با ?
پاسخ: توسط مفهومی که این دو را ادغام می کند, “اروس” و نتیجه آن, را
رابطه شهوانی.
به دنبال بودن
متصل به جهان, جذب آن و تحت فشار قرار گرفتن آن, کنجکاو بودن, به دنبال
دسترسی به افراد, به افکار, به خلاقیت ها, نمونه هایی از
رابطه شهوانی با جهان, یک رابطه مراقبتی, از حضور و
اطلاع.
اروس این کار را نکرد
قصد مالکیت, و نه برای جذب دیگری. او یک نوع را هدف قرار می دهد “بودن
با” این دیگری که از طریق آن تفاوت های فردی دگرگون می شود
به قطعات مکمل متقابل که با هم یک کل را تشکیل می دهند که بیشتر است
و چیزی غیر از مجموع اجزای آن. تمام, در عوض, تبدیل کردن
افراد درگیر.
در مورد روح
درگیر زندگی اساسی خود است, این است روح وابسته به عشق شهوانی و نه ازروح آرزومند.
را میل به دنبال مصرف است
جهان, تا آنچه دیگر است را به آنچه مال من است تبدیل کنم.
اروس دنیا را دوست دارد
و به زیبایی او احترام می گذارد. او می خواهد ادغام شود یا به زیبایی اشیاء خود بپیوندد. او
آنها را نخورید.
مانند آرزو,
اروس با شروع می شودکمبود, اما آنچه او به دنبال آن است این و آن رضایت نیست. او
به دنبالروح را کامل کند خودش.
هیچ کس نمی تواند به تنهایی در تکمیل روح خود موفق شود. این مستلزم اراده ای برای فراتر رفتن از نفس و غوطه ور شدن در موقعیتی است که با شخص دیگر و به طور گسترده تر با جهان به اشتراک می گذارد..
سوال : comment puis-je concevoir une autre personne comme un
autre réel sans faire d’elle un objet de mes besoins? Comment puis-je intégrer
une considération radicale de l’autre avec l’aspiration humaine profonde à
l’expérience d’être-avec ?
پاسخ: par une
notion qui intègre les deux, “اروس” و نتیجه آن, را
رابطه شهوانی.
Chercher à être relié au monde, être attiré par
lui et poussé par lui, کنجکاو بودن, chercher à accéder à des gens, à des
pensées, به خلاقیت ها, sont des exemples de la relation érotique au monde,
یک رابطه مراقبتی, de présence et de conscience.
Eros n’a pas l’intention de posséder, ni
d’assimiler l’autre. او یک نوع را هدف قرار می دهد “d’être avec” cet autre par
laquelle les différences individuelles se transforment en parties mutuellement
complémentaires qui ensemble forme un tout qui est plus et autre chose que la
somme de ses parties. تمام, در عوض, transforme les personnes impliquées.
A propos de l’âme engagée dans sa vie essentielle,
این است روح وابسته به عشق شهوانی و نه ازروح آرزومند.
را میل به دنبال مصرف است
جهان, تا آنچه دیگر است را به آنچه مال من است تبدیل کنم.
Eros aime le monde et révère sa beauté. Il veut
fusionner ou rejoindre la beauté de ses objets. Il ne les consomme pas.
مانند آرزو, اروس با شروع می شودکمبود, mais ce qu’il cherche n’est
pas telle ou telle satisfaction. Il cherche àروح را کامل کند خودش.
Personne ne peut réussir seul
à compléter son âme. Cela nécessite la volonté de transcender son ego et de
s’immerger dans la situation que l’on partage avec l’autre personne et plus
largement avec le monde.
این رایحه گل رزاین مهربانی نگاهاین خیرخواهی دست دراز شدهعشق هستنداز این در بازجایی که می توان بیش از حد از خود کنار کشیدکه در آن بیش از حد در رفتن به و دیدنسهامدر سکوتعمیق و با آرامش بروبه سوی تحقق آن فراتر از ترسhors la peur du manqueاز ترس درداز ترس مورد حمله قرار گرفتنحفاظت ها را رها کنیددور وجود کر و لال ما بگردبرای تجربه برهنگیدر تحملdans la légèreté du mental assagivers davantage de compassiondans la dessaisie de l'egoگم نشوdevant ces rencontres où la semence d'amourفقط آینه و هزارتو استpour revenir en maîtrise de soiسفر را انجام دهیدفقطگام به گامدر مسیر سایه و نورen donnant le change sans donner de leçonدانستن اینکه آنها خواهر و برادر هستندبرای شادی و نورتوزیع کردنà soulever l'éternelle nouveautéانتقال سنتاین آهنگcette audaceاین فراتر از کلماتاین لبخند به آیندهاین تعهد اعتماد .089
En pays cévenolde brumes et de forêts mêléesroutes toutes en viragemurettes de pierres sèchestraces d'un soleilencalminé sous la frondaisond'automne en sa lumièrefaite de clins d’œilet fardée de brusques échancrurespar le sourire grave des nuagesd'hiver aux glisses traîtressesde neige ensevelissant le fosséd'un printemps aux décoctions de verts naissantsd'été et sa brûluresaccageant d'un geste de la fauxle maquis pétillant de sécheressesous le ferme assautd'un vent rebelleque l'amour chafouinchâtaignes sous la mainet brusque retraitd'un regard soutenuaccompagne d'un trait de plumenotre montée vers le grandir de l'Êtreبرای با همenchanter d'un pâle râleles moutons et les chèvresmuseaux tendusvers l'orage approchantfaisant de l'arc-en-cielle grand mystèredes choses dissoutesau-delà des serres et des cornichespar l'appel guttural du bergerverbeà ne pas distrairede la contemplationsur cette voie obligéepleine de lumignons improvisésoù cheminer le cœur en paixvers notre naissanceà tous semblable .088
Ce sont des recommandations à suivre pour vivre plus harmonieusement, être en accord avec le profond de soi-même et faire que les épreuves vécues soient des occasions de grandir en conscience dans un monde toujours plus complexe
Ils forment un code de conduite capable de
rapidement transformer notre vie en une expérience de liberté, de bonheur et
d’amour .
Ils proviennent des anciens Toltèques dont les
sages enseignaient aux hommes et aux femmes ce que signifiaient vivre
avec clarté et de façon exemplaire comme des guerriers pacifiques .
Le premier
accord toltèque est : “que votre parole soit impeccable”
La parole nous permet d’exprimer notre pouvoir
créateur. C’est par elle que nous manifestons les choses. La parole n’est pas
simplement un son ou un symbole écrit. C’est une force. Elle représente notre
capacité à communiquer, à penser, et donc à créer les évènements de notre vie.
La parole est si puissante qu’un seul mot peut changer une vie ou la détruire .
Chaque être humain est un magicien. Par notre
parole nous pouvons soit jeter un sort à quelqu’un, soit l’en libérer .
Le terme “impeccable” signifie, selon
son étymologie, “sans péché”. Un péché est quelque chose que nous
commettons contre nous-même. Le concept du péché est ici transformé, ce n’est
plus une affaire de morale ou de religion, c’est une affaire de bon sens. Le
péché commence avec le rejet de soi .
Portez une parole jugeante à l’encontre de
quelqu’un peut avoir pouvoir de magie noire qu’on appelle la médisance, ou la
propagation de rumeurs. La médisance est devenue la principale forme de
communication de la société humaine. Une vieille expression populaire dit que
“la misère aime la compagnie”, et les gens qui la pratiquent et en
souffrent ne veulent pas rester seuls. La propagation de rumeurs est
l’équivalent d’un virus informatique .
Nous pouvons évaluer le degré d’impeccabilité de
notre parole à l’aulne de l’amour que nous avons pour nous-même .
Le second
accord toltèque est que : “quoi qu’il arrive, n’en faites pas une affaire
personnelle”
Faire une affaire personnelle de ce qu’on dit de
nous, c’est donner son accord à une remarque qui peut être désobligeante. Dès
lors le poison s’infiltrera en nous et nous serons piégé. Et si nous nous faisons
piéger, c’est que nous nous prenons au sérieux et faisons de tout une affaire
personnelle. C’est que nous nous accordons de l’importance, ce qui est une
grande manifestation d’égoïsme puisque nous partons alors du principe que tout
ce qui nous arrive nous concerne. Nous ne sommes pas responsables de ce que les
autres font .
Si quelqu’un donne son opinion, n’en faisons pas
une affaire, parce que cette personne en vérité est confrontée à ses propres
sentiments et croyances, pour ne trouver rien de mieux que de nous déverser sa
propre affaire personnelle. Nous devenons une proie facile pour tous ces
prédateurs, tous ceux qui pratiquent la magie noire par leur parole. Ils
développent ce qu’en psychanalyse on appelle la projection. Discerner ce
mécanisme psychique qui ne peut que nous nuire est nécessaire .
Si quelqu’un ne nous traite pas avec amour et
respect, prenons comme un cadeau qu’il nous quitte un jour .
Ayons confiance en notre capacité à effectuer les
bons choix. Nous ne sommes pas responsable des actions d’autrui ; seulement de
nous-mêmes .
Le
troisième accord toltèque est : “ne faites pas de suppositions”
Nous nous imaginons des tas de choses et faisons
des suppositions à propos de tout. Ce qui est grave c’est que nous croyons
ensuite qu’elles sont la vérité. La tristesse et le drame auxquels nous avons
été confrontés dans notre vie proviennent de cette habitude de faire des
suppositions, de prêter des intentions à autrui et de prendre les choses
personnellement .
Il vaut toujours mieux poser des questions que de
faire des suppositions, parce que celles-ci nous programment à souffrir .
Nous supposons que tout le monde voit la vie comme
nous la voyons. Dans chaque relation on peut se laisser aller à supposer que
les autres nous connaissant, savent ce que nous pensons sans avoir à formuler
nos besoins, et qu’ils feront ce qu’il faut . Et s’ils ne le font pas nous
sommes blessés !
Si les autres se transforment, ce n’est pas parce
que nous en avons le pouvoir ; c’est plutôt parce qu’ils veulent évoluer .
On n’a pas à justifier l’amour ; l’amour est
présent ou il ne l’est pas. L’amour véritable consiste à accepter les gens tels
qu’ils sont sans essayer de les changer. En communiquant clairement, nos
relations vont changer, tout autant avec notre partenaire qu’avec tout le monde
.
On a tous des habitudes dont on est même pas
conscient. Les amener à la conscience est donc le premier pas à franchir .
Le
quatrième accord toltèque est : “faites toujours de votre mieux”
Tout est vivant, tout change constamment, par
conséquent notre mieux sera parfois à un haut niveau et d’autres fois à un
moins bon niveau .
Si nous faisons simplement de notre mieux, nous
vivrons notre existence intensément. Nous serons productif et serons bon envers
nous-même parce que nous donnerons à notre famille, à notre communauté, à toute
chose .
Etre dans l’action c’est vivre pleinement.
L’inaction est une manière de nier la vie. L’inaction, c’est rester assis
devant la télévision chaque jour pendant des années, parce que nous avons peur
d’être vivant et de prendre le risque d’exprimer ce que nous sommes .
Tout ce que nous savons et faisons couramment,
nous l’avons appris par la répétition. Nous sommes maître dans l’art de
marcher, de conduire, de parler, de chanter ou d’écrire parce que nous nous
sommes exercés .
Dans notre quête de liberté personnelle et
d’amour de soi, nous devons nous lever et agir. C’est ainsi que nous assumerons
notre humanité. Honorons l’homme ou la femme que nous sommes. Respectons notre
corps en l’appréciant, l’aimant, le nourrissant, le lavant, le soignant.
Adonnons-nous à des activités qui font du bien à notre corps. C’est par cette
voie que nous toucherons plus grand que nous et communierons avec le mystère .
Que chacun de nos actes devienne un rituel pour
adorer ce qui nous dépasse et nous conduit .
L’observance des quatre accords toltèques nous
permettra de devenir un guerrier capable de transcender la souffrance et de ne
jamais y revenir. La même chose vaut pour le bonheur. La seule raison pour
laquelle nous sommes heureux est parce que nous avons fait un choix. Le
bonheur, tout comme la souffrance, est un choix .