یک غروب یک قطار در انتهای خط بدن برهنه روی کت واک و شاخ و برگ در اطراف تابلوها از هم گسسته بودند و دست ها مکلف من با انگشتان سبک رقصید روی نرده چوبی فرسوده. یک بار گذشته دایره گچی فکر را بلند کردم برای آمدن خاطره درجا بدون تافته در اطراف فقط یک چتر روی منظره ای مه آلود که زیبایی به زمین فشار می آورد. یک گل زنبق با مهر پیشکش مشخص شده است حشرات زیادی را جذب کرد چسبیده به زمین و پروانه هایی از آسمان پشت سر هم در دست گرفتن عصا چنین پرندگان رهگذر à l'aise san parole. 602